مهیا و آماده شدن. مهیای تاخت و حمله گشتن: وگر جنگ را گرد کرده عنان یکایک بخوناب داده سنان. فردوسی. همه جنگ را گرد کردن عنان ز بالا به دشمن نمودن سنان. فردوسی. چو برگشت شب گرد کرده عنان سپیده برآورد رخشان سنان. فردوسی. کشیده همه گرز و تیغ و سنان همه جنگ را گرد کرده عنان. فردوسی
مهیا و آماده شدن. مهیای تاخت و حمله گشتن: وگر جنگ را گرد کرده عنان یکایک بخوناب داده سنان. فردوسی. همه جنگ را گرد کردن عنان ز بالا به دشمن نمودن سنان. فردوسی. چو برگشت شب گرد کرده عنان سپیده برآورد رخشان سنان. فردوسی. کشیده همه گرز و تیغ و سنان همه جنگ را گرد کرده عنان. فردوسی
استادن و متوقف کردن اسب. (آنندراج). ایستادن سوار. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). عنان کشیدن: پس کرد عنان گران چو مرکز فرمود سبک خطاب موجز. خاقانی (از آنندراج). ، آهسته راندن. (امثال و حکم دهخدا) : ز کنده به صد چاره اندرگذشت عنان را گران کرد بر سوی دشت. فردوسی. در سپه جهل بسی تاختی اکنون یکچند گران کن عنان. ناصرخسرو
استادن و متوقف کردن اسب. (آنندراج). ایستادن سوار. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). عنان کشیدن: پس کرد عنان گران چو مرکز فرمود سبک خطاب موجز. خاقانی (از آنندراج). ، آهسته راندن. (امثال و حکم دهخدا) : ز کنده به صد چاره اندرگذشت عنان را گران کرد بر سوی دشت. فردوسی. در سپه جهل بسی تاختی اکنون یکچند گران کن عنان. ناصرخسرو